قلب مامان سارا جونمقلب مامان سارا جونم، تا این لحظه: 19 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
وبلاگم وبلاگم ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

خاطره های دختر نازم

تولد باباییم

باباجونم تولدت مبارککککککککککککک. تولدت تیر بود ولی من دارم امروز می نویسم. شمارو کلک زدیم که می خوایم بریم خرید روزانه شماهم رفتی ماهم کادو هات رو گرفتیم   بابایی جونم سالگیت مبارک . وشماهم حسابی تشکر کردی وحالا کادو ها این کادو من اینم سه تا زیر پوش از طرف پارسا اینم از طرف مامان ادکلن opn عشق بابا در شب های خوشبختی تو سهم من تنهایی است در دل من اما فقط آرزوی توست پدر عزیزم تولدت مبارک . . . ...
29 تير 1393

چه عجب

سلام دوستای گلم من امروز مامانی رفته بود برای ثبت نام مدرسه ام. گفت لباس فرم ماتون عوض شده خیلی خوش حال شدم.گفت مثل تهرانی ا شده لباساتون یک مانتو سرخ ابی با یک سارافون خاکستری روش گفت دیگه کلاس 4 و 5 و 6 لباساتون همینه به خندیدم و به مامانم گفتم اشکال نداره از شر این لباس فورم بنفش را حت شدم بعدشم مامانم به مدیرمون گفت اگه امسال بنفش باشه سارا گفت نمی ام مدرسه   ...
23 تير 1393

از فردا کامل

اخجوووووووووووووووووووووووووون من از فردا می خوام روز ه ی کامل بگیرم. مامانم گفته اگه دیدی حالت خوب نیست باطلش کن   من از فردا می خوام روزه کامل رو امتحان کنم. برام دعا کنین که روزه ی کامل رو تحمل کنم. فردا با دهان روزه می ام این جا مطلب ساریم و زمین مون و می زارم. اینم عکس ...
9 تير 1393

یک چیزبرای نی نی های هم سن و سال خودم

اگر اینجا توی نی نی وبلاگ نی نی هست که هم سن و سال من باشه یا 4و5و6و7  سالش باشه یااگر نی نی از من بزرگ تر باشه توی سن 13 یا 14 یا 12و11 سالش باشه می تونه این بازی خیلی خیلی جالب رو انجام بازی پلنگ صورتی. من که خیلی از بازیش راضیم PPanther ...
8 تير 1393

آرزوی برآورده شده من

ما میخوایم بریم ساری اما این دفعه فرق داره حتما باخودتون میگین برای چی برای اینکه ما یه زمین کنار دریا خریدیم. ما فردا داریم میریم اونجا که بهش پول بدیم خونمون و بسازه.بابام گفت شماهم بیاین یک شب اونجا بخوابیم بریم یکی از همون پلاژا. دعا کنین که زودتر خونمون و بسازه. بابای تا یکشنبه. فکرکنم خونمون اینجوری شه آرزوم بود خودمون یه ویلا داشته باشیم. خدایا ممنونم که داری من و به آرزم میرسونی   ...
5 تير 1393

مسافرت به شمال

بعد از تمام شدن امتحاناتم در تاریخ هفتم خرداد به اتفاق مامان و بابا و داداشی با همرفتیم چابکسر از طرف بانک مامان . من چابکسرو خیلی دوست دارم واسه چندمین باره که میریم اونجا . عاشق کافی شاب و رستوران و پارکشم. کلاً همه جاش قشنگه دریاشم خیلی قشنگه. به من و داداشی که حسابی خوش گذشت. قبلاً سوار تله کابین شده بودم اما یادم رفته بود و هرچی فکر میکردم یادم نمیومد ولی این بار با یه عالمه ترس سوار شدم اما کم کم خوشم اومد و دوست داشتم بازم سوار شم ولی مامانم میترسید و باهامون نیومد تا چند بار سوارشیم. خلاصه خیلی خیلی به هممون خوش گذشت . این هم عکسهای من تو چابکسر که عکسهای با لباس محلی مو اندازه دنیا دوستش دارم. قراره مامانم واسم بخره از این لباسهای ...
3 تير 1393

ساراجونم و افتخاری دیگر

سارای من عزیز دلم با تموم شدن کلاس سوم افتخاری دیگه رو واسه مامان و بابا رقم زد . خیلی خوشحالم عزیزم که که کلاس سوم هم با رتبه عالی تموم کردی.  خرداد ساعت ده با هم رفتیم مدرسه و خانوم معلم که تو کلاس نشسته بود و منتظر مامانها بود وقتی تو رودید چند تا بوسه نثارت کرد و کارنامه خوشگلت رو بهت داد دعا میکنم همیشه موفق باشی و هر سال شاهد موفقیت هات باشم عزیزم بای بای کلاس سوم میخک   ...
2 تير 1393
1